وجود مامان و باباوجود مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان

احوال مامان

هستی من! می خوام یه خرده از حال و روز مامان برات بنویسم که بعدها بدونی وقتی تو ۱۰ هفته و ۵ روزت بود،حال عمومی مامان چه جوری بود؟ مامان تو این روزا تقریباً حال خوبی نداره، دائم خواب آلوده، حالت تهوع داره، فشار خونش پایینه، معده درد داره و ... خانم دکترنبئی برای چک کردن سلامتت تو هفته ۱۱ دوباره سونوگرافی نوشته، تا حالا ۲ تا سونوگرافی دادم، یکی برای تایید وجودت تو دل من و یکی برای شنیدن صدای قلبت! عزیزم! وقتی خانم دکتر واسعی صدای قلبت رو اکو کرد و منم صدای قلبت رو شنیدم کلی ذوق کردم و البته خدا رو شکر. وقتی هم تو ماشین موقع برگشت به خونه به بابا محسن گفتم اونم کلی ذوق کرد. اینم بگم هر چی بیشتر می گذره حال عمومی من مخصوصاً بعدازظه...
25 بهمن 1389

ما اومدیم!

سلام، من می خوام اول از همه خودم رو برات معرفی کنم، من مامان فرشته هستم و پدرت هم بابا محسن.  عزیزم! تو الان تو دل مامانی، دقیقاً ۸ هفته و ۶ روزه که خدای بزرگ و مهربونمون تو رو به ما هدیه کرده و تو داری تند و تند رشد می کنی. گلم! هنوز نمی دونم دختری یا پسری؟ چه شکلی هستی؟ و ... ولی اینا برام خیلی مهم نیست، برام مهم سلامتی و تندرستیته. عسلم! بگذار یه خرده عقب تر برم، من و بابا محسن آبان ماه سال ۸۵ با هم عروسی کردیم. از پارسال هم از خدا می خواستیم و دعا می کردیم که خدای مهربون ما رو قابل بدونه و تو رو به عنوان امانت به ما هدیه بده، پس تمام هستی من! بدون که سرزده نیومدی، ما با تمام وجودمون تو رو می خواستیم و خودمون دعوتت کرد...
24 بهمن 1389
1